جدول جو
جدول جو

معنی غاشیه کش - جستجوی لغت در جدول جو

غاشیه کش
آنکه زین پوش اسب مخدوم را بر دوش بکشد، حمل کنندۀ غاشیه
کنایه از خدمت گذار، فرمان بردار
تصویری از غاشیه کش
تصویر غاشیه کش
فرهنگ فارسی عمید
غاشیه کش
(بُ دَ اَ)
برندۀ غاشیه. کشندۀ غاشیه. حامل غاشیه:
مقرعه زن گشت رعد مقرعۀ او درخش
غاشیه کش گشت باد غاشیۀ او دیم.
منوچهری.
این غاشیه کش گشته پیش غالب
این بسته میانک به پیش بطام.
ناصرخسرو.
زیر رکابش نگر حلقه به گوش آسمان
پیش عنانش ببین غاشیه کش روزگار.
خاقانی.
نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیر
نیزه برت تهمتن غاشیه کش گستهم.
خاقانی.
در پیش او که غاشیه کش بود جبرئیل
هم انبیا پیاده دویده هم اصفیا.
عطار.
چون ماه رخش به حسن میتازد
صد غاشیه کش بدلبری هستش.
عطار.
و رجوع به غاشیه شود
لغت نامه دهخدا
غاشیه کش
دفنوک کش برنده غاشیه حامل غاشیه
تصویری از غاشیه کش
تصویر غاشیه کش
فرهنگ لغت هوشیار
غاشیه کش
((~. کِ))
خادم
تصویری از غاشیه کش
تصویر غاشیه کش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاشنه کش
تصویر پاشنه کش
آلت فلزی، پلاستیکی یا امثال آنکه هنگام پوشیدن کفش پشت پا می گذارند و با آن لبۀ عقب کفش را بالا می کشند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ کَ)
آلتی که بر لبۀ دیوارۀ پسین کفش نهند از درون، گاه پوشیدن و سپس برآرند، تا کفش کج و دوتا نشود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گُ سَ سْ تَ / تِ)
اشتر یا ستوری که مشک و خیک آب را حمل کند. مشک کش: و مصر و قاهره را گویند پنجاه هزار شتر راویه کش است که سقایان آب کشند و سقایان که آب بر پشت کشند خودجدا باشند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 56)
لغت نامه دهخدا
آلتی از فلز یا از جنس دیگر که وقت پوشیدن از درون بر لبه پسین کفش نهند و سپس بیرون آرند تا کفش کج و دو تا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
((~. کِ))
اسبابی به شکل یک صفحه منحنی باریک و دراز و معمولاً دسته دار که پس از فرو بردن نوک پا در کفش آن را پشت پا می گذارند تا پشت کفش خم نشود و به آسانی بتوان کفش را پوشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاشیه کشیدن
تصویر غاشیه کشیدن
((~. کِ دَ))
خدمت کردن، فرمانبرداری کردن
فرهنگ فارسی معین
جنب و پهلوی مکانی که سایه باشد
فرهنگ گویش مازندرانی